|
دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, :: 11:2 :: نويسنده : نفس
حال من خوب است اماباتو بهترمیشوم...آخ تامیبینمت یک جوردیگر میشوم... باتوحس شعردرمن بیشترگل میکند.... یاسم وباران که میباردمعطرمیشوم... درلباس آبی ازمن بیشتردل میبری...آسمان وقتی که میپوشی کبوترمیشوم... آنقدَرها مردهستم تابمانم پای تو... میتوانم مایهء-گه گاه-دلگرمی شوم... میل میله توست اما بیتوباورکن که من...درهجوم بادهای سخت پرپرمیشوم... نه هواابریست! نه بارانی میبارد.... پس بهانهءدلم برای این همه سنگینی چیست....؟؟؟
جمعه 3 آذر 1386برچسب:, :: 19:3 :: نويسنده : نفس
حسين؛تابه کی تنــــهـــا...؟ می خواهم از گذرگاه تير حادثه ها بگذرم ونگاه خونبار شقايق را ببينم و به ياد غربت زينب و ناله های رقيه سکوت شب را بشکنم. زينب جان! ميخواهم ناله های شبانه ات را در کوچه پس کوچه های غربت شام بيابم...ميخواهم سينه ی شب های بی کسی را بشکافم و در گوشه ای از چشمان خونبار شقايق منزل کنم و به ياد تشنگی نرگسان عاشق؛ برگ های نرگسی را سيراب کنم و چهرۀ سيلی خورده و پاهای تاول زده ی نيلوفری را مرحم باشم. زينب جان! تو از جور نامردان مدينه ی خويش سوختی! « زينبم! آسمان از ظلمی که برتو رفته گريست ومن چگونه سکوت اختيار کنم و قبر شش گوشه ی حسينت را عاشق نباشم! من با کوله باری از درد و التماس به کوچه ی ياد تو قدم ميگذارم تاشايد نگاه تو ياس زخمی قلبم را مرحم باشد. پذيرايم باش که در جادۀ بی کسی اميد رحمت تو؛ نويدبخش کويرخشکيدۀ وجودم است.
|